بسم رب الرفیق



پ.ن
دلتنگ شب هایی ام که دلم ضربان داشت؛
شاید فقط ترس باشه که باعث شده دست روی دست بذارم و جرأت نکنم قدمی از قدم بردارم. سن آدم که میره بالا محتاط تر میشه، دیگه اون بی پروایی سابق رو نداره. اتفاقا الان یاد اولین باری افتادم که علاقه م رو ابراز کردم. چه اولین بار جذابی بود. چقدر استرس و ترس و نگرانی از پس زدن داشتم! و چقدر سادگی در حرف های کوچک و بریده بریده گنجیده بود. آه! واقعا گاهی دوست دارم دوباره برگردم و یک بار دیگه خیلی حس ها رو، خیلی اولین بارها رو دوباره زندگی کنم. دوباره ضربان داشته باشم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها