بسم رب الرفیق

در ادامه خودمونی تر شدن با خودم (این حالتم شبیه خنده وسط گریه است) یاید بگم مثل چی در گل گیر کردم! نه میتونم بیخیال شم! نه میتونم حرکت کنم! نه میتونم توکل کنم!
+
صادقانه بگم: من آدم "هولی"یی هستم! (انقد شفاف در طول 7 سال خودم رو جار نزده بودم) ینی باید هولم بدن!
آدم های هولی عموما در دو راهی ها ایستاده و به افق خیره میشوند! ایشان قدرت تصمیم گیری ندارند! ولی قدرت تحلیل چرا! حتما یکی باید بیاید و ایشان را بِهولد! (هول دهد). به عنوان مثال در هنگام خریدهای کوچک شخصی هم بسیار میگردند، انواع مدل ها و مغازه ها را زیر پا میگذارند و در آخر هم باید کسی همراهشان باشد که ایشان را ترغیب و تشویق به خرید کند، چه برسد به تصمیمات بزرگ زندگی. (شاید علت اینکه 4 ساله لباس برای خودم نخریدم همین باشه! دیوانه هم خودتی! :))
+
خلاصه اینکه خوردیم به بد تصمیمی! سخت، سنگین، بی بازگشت! کمک!


پ.ن
فاخته نوشته بود. یاد این پست افتادم:

جبر و اختیار


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها