بسم رب الرفیق

دو سه دقیقه ای دیر رسیدم؛ سریع سلام میکنم، پالتو ام رو در میارم و میشینم روی صندلی. خودم رو که توو آینه نگاه میکنم پیشونی بلندم جلب توجه میکنه! موهام از دو طرف سرم رفتن عقب. حسین آقا میگه: مثل همیشه؟ میگم: آره، بی زحمت. موهام کم پشت شده، رشدشون هم کم شده، امروز بعد پنجاه روز میام اصلاح! این ینی یه رکورد. با خودم میگم هر دفعه دارم کار حسین آقا رو راحت تر میکنم.

توو همین فکرام که یاد

پیرایش میفتم. یاد پسرک توو دل برو ای که دقیقا روی همین صندلی نشسته بود. یاد دل کندن و بی تعلق بودن.

+
اومدم خونه گفتم برم

پیرایش رو پیدا کنم دوباره بخونمش. اسم پست رو یادم نبود و کلی میگردم و توو سال 92 پیداش میکنم! 6 سال گذشته! باور نمیکنم. بند آخر رو که میخونم، آه عمیق میکشم و.


با ربط.1
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها